الگوهای رفتاری نامناسب در خانواده و جایگزینهای تربیتی صحیح

خانواده یکی از اساسی ترین واحدهای رشد کودک در جنبه های گوناگون جسمی، عاطفی، اجتماعی و اخلاقی است. بافت کلی جامعه نیز از گردهم آیی خانواه ها شکل می گیرد. بافت زندگی خانوادگی و الگوهای رفتاری درون آن تعیین کننده ی سرنوشت و آینده ی کودک است. کودکانی که به طور طبیعی متولد می شوند چنانچه در محیط خانواده از امکانات مناسب رشد برخوردار شوند ، می توانند به نحو شایسته ای نشو نما یابند . این دست یابی به کمال در شرایطی میسر است که کودک عادی متولد شود و خانواده نیز محیطی مناسب و غنی را در اختیارش بگذارد ، در این صورت است که میتواند در جامعه جایگاه انسانی خود را بازیابد. اما متأسفانه گاه زندگی خانوادگی و در کنار آن نارسایی های آموزشی و بهداشتی و … بسیاری از مردم چنان است که دست یابی به چنین مقصودی را دشوار و گاها غیر ممکن می سازد. امروزه افزون بر نیازهای نخستین در کودکان مانند خوراک پوشاک و…. که جنبه ی کمی رشد را در بر دارد نیازهای ثانوی همچون نیاز به محبت و روابط عاطفی با والدین ، احترام و توجه به کودک مد نظر روان شناسان قرار گرفته است.

گرچه محدودیتها و نارسایی های اولیه نیز در فرایند رشد تأثیر گذاشته، کاستی هایی در کیفیت رشد روانی پدید می آورد اما روان شناسان به این امر مهم و اساسی تاکید دارند که روابط عاطفی و نیازهای ناشی از لمس و نزدیکی به والدین بیش از جنبه های دیگر اهمیت دارد و چنانچه خانواده نتواند در این زمینه نیازهای کودک را پاسخ گوید، کودک دچار سوء تغذیه روانی شده و در مسیر آهنگ رشد خود درگیر ناسازگاری ها، بحرانها و نابسامانی های رفتاری ناشی از الگوهای مرضی خواهد شد.

روان شناسان خانواده را ویتامین روانی و یا آژانس روانشناختی کودک می دانند. از این رو، همانگونه که کودک در محیط های نامناسب خانوادگی از نظر اقتصادی و اجتماعی ، دچار فقر غذایی و نارساییها و کمبودهای ناشی از نیازهای فیزیولوژیک می گردد، در شبکه ی ارتباطی محیط خانواده و بی ارتباطی عاطفی والدین و یا تحت تأثیر الگوهای مرضی در خانواده دچار سوء تغذیه ی روانی شده و واکنشهای ناسازگارانه ای از خود نشان خواهد داد عظیمی ۱۳۵۵؛ مهدی زادگان (۱۳۷۸)

الگوهای مرضی خانواده

۱۔ بی محبتی و طرد کودک

خانواده مهمترین کانون رشد کودک است رشد عاطفی کودک تحت تأثیر پیامهای گرم و محبت آمیز شبکه ی ارتباطی در درون خانواده قرار میگیرد. علاقه مندی والدین به کودک و پذیرش او نشان دهنده ی این است که والدین موجودیت کودک را پذیرفته و این امر سبب بروز احساس و تمایلهای کودک می شود. از این رو هرگونه ،طرد بی محبتی و بی توجهی نسبت به کودک از سوی پدر و مادر  زمینه های بی ارزشی و نگرش منفی نسبت به حالت های عصبی خود و در نهایت احساس حقارت را پدیدار می سازد در این زمینه والدین باید با تقویت مفهوم فردیت درکودک  ، یعنی قضاوت ارزشمند نسبت به خود داشتن اجازه ی اظهار وجود را به فرزندان خود بدهند تا اعتماد به نفس را که لازمه ی رشد بالنده است دراو بیافرینند.

۲- مراقبت های افراطی از کودک

کودکان به و مراقبتهای همه جانبه ی ،جسمی ،ذهنی ،عاطفی، اجتماعی و اخلاقی در حد معقول نیاز دارند و از آنجا که شالوده ی اولیه رشد شخصیت منش، روحیات و ویژگیهای اخلاقی کودکان بر اساس الگوهای خانوادگی پی ریزی می شود از این رو نباید در خانواده روشهای افراطی مراقبتهای روانی و عاطفی انجام پذیرد والدینی که در این زمینه مراقبت و وابستگی بیش از حد نسبت به کودکان خود دارند، باعث ناکامی و شکست کودکان در دستیابی به استقلال که لازمه ی زندگی اجتماعی است  شده و در نتیجه اینها افرادی وابسته و منفعل خواهند شد.

عوارض این الگوی مرضی در خانواده کودکان را در آینده ی تحصیلی و شغلی و همچنین در تصمیم گیریهای خطیر و مهم نظیر ازدواج با دشواری و شکست روبه رو خواهد ساخت.

۳- آزادی بیش از حد یا رهاشدگی کودک

مفهوم آزادی متأسفانه در بسیاری از خانواده ها به خوبی درک نشده است. گاهی آزادی به مفهوم رها شدگی و عدم نظارت بر رفتار کودک تلقی می گردد. آزادی نظارت شده توأم با مقررات رفتاری مشخص کودک را مقید می سازد که حد و مرز این آزادی را دریابد و بر اساس معیارهای اصولی و مطلق خانوادگی رفتار نماید. طبیعی است مقررات رفتاری در خانواده بر اساس تعبیرات ناشی از سن است و باید انتظار داشته باشیم کودکان بر اساس سن و سال خود معیارهای اخلاقی و ارزشی درون خانواده و جامعه را پذیرفته و رعایت نمایند.

-۴- تحمیل عقاید و داشتن انتظارات بیش از حد از کودک

هر کودکی دارای تواناییها علائق و استعدادهای خاص خود است لذا بنابر اصل تفاوت های فردی باید از کودک به اندازه ی خودش انتظار داشت. در واقع انتظار فراتر از حد تواناییهای کودک سبب می گردد به تدریج احساس سرخوردگی و اضطراب در کودکان به وجود آید و ناتوان و درمانده از فعالیتهای معمول و عادی خود را پایین تر از هنجار مطلوب بدانند.

۵ – تضادها و ناهماهنگیهای میان اعمال و افکار والدین نسبت به کودکان

 والدین در هر زمینه الگوی رفتاری فرزندان خویش هستند. هرگونه برخوردی که نشان دهنده ی تضادهای فکری و عملی باشد و درگیریها و کشمکشهای خانوادگی را موجب شود، از سوی کودکان مورد سوال قرار گرفته همواره این پرسش را در ذهن آنان به وجود می آورد که والدین ، خودشان هم مشکل دارند و با یکدیگر در برخوردها به تفاهم لازم نرسیده اند این ناهماهنگیها بی توجهی به دستورالعملهای والدین و قبول نکردن آنها را در کودکان به همراه خواهد داشت.

۶ – ناز پرودگی

 ناز پرودگی در خانواده ها خصوصاً در خانواده های تک فرزند سبب می شود که  والدین و اطرافیان به همه ی انتظارات و نیازهای کودک حتی نیازهای  غیر معقول پاسخ مثبت دهند و این کودکان در آینده دچار مشکلات ارتباطی خواهند شد و از آنجایی که در برخوردهای اجتماعی توانایی لازم را از دست می دهند به رفتارهای ضد اجتماعی روی می آورند تا خواسته های خویش را برآورده سازند.

۷-انضباط شدید و تنبیه کودک

روان شناسان انضباط را نوعی مقررات رفتاری می دانند و معتقدند انضباط درخانواده باید قابل انعطاف و در حد سن کودک اعمال شود خانواده هایی که انضباط شدید را بر کودکان حاکم می کنند اطاعت کورکورانه را طلب نموده و باعث پیدایش واکنش های غیر عادی در کودک می شوند. انضباط خشک، تحمیلی و یک جانبه، هیچگاه شیوه ی تربیتی مناسبی نبوده و از کودک یک مستبد و خودکامه خواهد ساخت. سلطه جویی همراه با انضباط شدید از تکنیکهایی است که رفتار کودک را به میزان زیادی تحت سلطه قرار می دهد ، تنبیه شفاهی یا بدنی مقایسه ی نامطلوب ، جدایی، محروم کردن از مزایا و ممانعت واقعی رفتار، جریحه دار ساختن احساسات را به دنبال دارد. تنبیه ، سبب اضطراب شده و به تظاهرات عصبی که از ویژگیهای افسردگی است منجر می شود. این عمل، اغلب نفرت از تنبیه کننده را برانگیخته پرخاشگری را افزایش می دهد و موجب ایجاد احساس گناه در کودک می گردد.

ایجاد انگیزه و علاقه ی توأم با محبت و تشویق در خانواده کودکان را ترغیب می کند تا خود را به اصول و معیارهای مناسب خانوادگی پای بند سازند. اصول تربیتی و شیوه های صحیح برخورد با کودکان زمانی کارایی خواهد داشت که والدین آنها را درک کنند، رابطه ی باز و صمیمی با ایشان برقرار نمایند و به تمایلات باطنی و خواهش های روانی شان پاسخ مناسب دهند زیرا سرکوب کردن هر یک از نیازها و تمایلات طبیعی کودکان رخ می نماید و منشأ بسیاری از ناکامیها ، شکستها و ناسازگاری ها خواهد شد.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *